شعر شهادت حضرت عباس (ع)

چشم قمر پیچیده

زلف خوش بوی تو بر هم چقَدَر پیچیده
چشم و ابروی تو بر هم به نظر پیچیده
بر سرت شانه زدی یا که عمودت زده اند
سر تو پهن شده شانه به سر پیچیده
نفست پیچیده , برگ و برت پیچیده
نکند از بدنت عضو دِگر پیچیده
ادبت کشت مرا باش سر جای خودت
کمی آرام شو ای دلبر سر پیچیده
دست تو قطع شدو باز به دور علم است
خیره خیره به یدت چشم قمر پیچیده
از سرت تا کف پایت تمامت تیر است
یکی از این همه تیر تا تهِ پر پیچیده
چقَدَر دور و برت بوی گل یاس دهد
نکند بازوی تو به میخ در پیچیده ؟
قد تو در نظرم مثل قد قاسم شد
غم اکبر , غم تو , زخم جگر پیچیده
بچه ها فکر کنم کار عمو یکسره شد
بین طفلان من این گونه خبر پیچیده
تو که پاشیده شدی وضع حرم معلوم است
کار و بار خواهرم وقت سفر پیچیده

علیرضا عنصری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا