اشعار فراق امام زمان عج

همیشگی

با اینکه همیشه همگی غرق گناهیم
عمریست که در حسرت دیدار تو ماهیم

دعا کن

دعا کن مست و شیدای تو باشم

که محو روی زیبایتو باشم

نمایم خانه ام رااب و جارو

که شاید منپذیرای تو باشم

همیشه کوچه ی ما

 

همیشه کوچه ی ما عطری از شمادارد
که آشنا به دلش میل آشنا دارد

شکر خدا

شکر خدا که بر سر ما هست سایه ات
باشد امید بنده, مرا هست سایه ات

زائر سجاده

تا گریه هست دانه ی ما بیجوانه نیست

تا روضه هست هیچ دلی بی بهانهنیست

گرچه دلم گرفته از این روزهایسرد

از آتش فراق دلم بی زبانه نیست

دست شفا کجاست

دست شفا کجاست که بیمار شد دلم
بر گیسوی تو باز گرفتار شد دلم

بوی تورا گرفته

بوی تورا گرفته دل و این دهان من

از بس صدات کرده گرفته زبان من

صبح و مساء نه که فقط چند لحظه ای

اینجا برای گریه بشو میهمان من

نگاه مادرت

چه غم اگر, که نگاه همه جوابم کرد
نگاه مادرت امسال هم حسابم کرد

آه آه

 

آه آه از دام غفلت کهدو بالم را گرفت

فرصت پرواز تا اوجوصالم را گرفت

 

باز هم تکرار روزجمعه و دلواپسی

مثل یک بغضی شد و قالو مقالم را گرفت

 

بده در راه خدا

بده در راه خدا من به خدا محتاجم

من به بخشندگی آل عبا محتاجم

از قنوت سحر مادرتان جا ماندم

پسر حضرت زهرا(س) به دعا محتاجم

برگرد

برگرد و شام ظلمتمان غرق نور کن

دل های پر زماتم مان پر سرور کن

هر جمعه با نیامدنت خرد میشویم

برگرد و باز چهره ی ما پر غرور کن

تنها زتو قصیده ی هجران شنیده ایم

یک بار شعر آمدنت را مرور کن

ای آخرین مسافر دنیا بیا شبی

از کوچه ی غریب دل ما عبور کن

((دل مرده ام قبول ولی ای مسیح من))

((یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن))

ای آخرین امید مکن نا امیدمان…

مولا به جان حضرت زهرا”س”ظهور کن

 هاشم مصطفوی

 

به من رسید

قدم زدی و ردّ پا به من رسید

نفس کشیدی و هوابه من رسید

نیامدی , نیامدی, نیامدی

فقط بیا , بیا ,بیا به من رسید

دکمه بازگشت به بالا