اشعار مذهبی

بی رمق

سر سفره به غدا که نظرش می افتاد
فکر اطفال گرسنه به سرش می افتاد

شیرخواره بغل ِتازه عروسی میدید
یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد*

طریق نوکری

همان طوری که هر رودی به کوثر ختم خواهد شد
تمام راه ها حتماً به حیدر ختم خواهد شد

از آن جایی که فضه آخرین حدّ کنیزی شد
طریق نوکری کردن به قنبر ختم خواهد شد

چوب خورد

در قتلگاه چشم تو سمت خیام بود
دعوا برای غارت رأس امام بود

ای کاش مانده بود لباسی که داشتی
شاید برای مادر تو التیام بود

ولدی علی اکبر

به رویِ خاک جگر ریخته و یا پسرم
به روی خاک پسر ریخته و یا جگرم
بلند می‌شوم و باز می‌خورم به زمین
بلند می‌شوم و می‌خورد زمین کمرم

همسرت

از همان روز ولادت قلبِ مضطر داشتی
بین چشمت چشمه‌ای از حوضِ کوثر داشتی

مشت را بر خاک, می‌کوبیدی و می‌سوختی
هر زمان که روضه‌ی جانسوزِ مادر داشتی

گدای حرم

هوا هوای حسین و هوا هوای حرم
دلم عجیب هوایی شده برای حرم

سفر به دور جهان مال هرکه میخواهد
سفر به کرب و بلا روزی گدای حرم

آهوی شما

پریشان واژه هایم را زگیسوی شما دارم

تمام شعر هایم را من از سوی شما دارم

ولا حول … برآن چشم و بر آن ابرو که من وزنِ

رباعی را فقط از این ترازوی شما دارم

حرم آل فاطمه

چشم دلم به سمت حرم باز می‌شود
با یک سلام صبح من آغاز می‌شود

پر می‌کشد دلم به هوای طواف تو
وقتی که لحظه, لحظهٔ پرواز می‌شود

رباب

مشغول کار هستی و در زیر آفتاب
حس می کنی که بین تنوری , – پُر التهاب

هم تشنه ای و هم رمضان ! نه محرّم است
کافی است اینکه روزه بگیری بدون آب

نخل رفیع آل عبا

ای برتر از تمام زمین و زمان علی

وی جایگاه عرشی تو جاودان علی

ای مهر تو فروغ همه آسمان علی

دارد ز پاکی ات دل دریا نشان علی

گریست اهدنا الصراط

شکسته روضه ات دل مقلب القلوب را
گرفته رنگ چهره ی تو حالت غروب را

شکوه غربتت,شراره زد به قلب کائنات
گریست دجله وفرات,گریست اهدنا الصراط

مزارت عرش اعلا شد

چه گام استواری در دفاع از اصل دین داری
به راهی که در آن هستی بدون شک یقین داری

تو هم ام الادب هستی و هم ام البنین هستی
ارادت های دیرین بر امیرالمومنین داری

دکمه بازگشت به بالا