شعر گودال قتلگاه

چوب خورد

چوب خورد

در قتلگاه چشم تو سمت خیام بود
دعوا برای غارت رأس امام بود

ای کاش مانده بود لباسی که داشتی
شاید برای مادر تو التیام بود

می گفت شمر بعد علی اصغرش حسین
دیگر توان نداشت و کارش تمام بود

آقا ببخش ,زینب اگر دیر آمده
در قتلگاه دور و برت ازدحام بود

فرمود تا امام علیکن بالفرار
بهر مخدرات فرار التزام بود

عدل علی به کینه ی این قوم علتی ست
این قوم پست در صدد انتقام بود

رأسی که چوب خورد به دندان وبرلبش
آیه به آیه صوت رسایش پیام بود

گیسوی او به قامت نی ناله می سرود
بر اهلبیت سایه ی او مستدام بود

علی اصغر یزدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا