شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

ولدی علی اکبر

به رویِ خاک جگر ریخته و یا پسرم
به روی خاک پسر ریخته و یا جگرم
بلند می‌شوم و باز می‌خورم به زمین
بلند می‌شوم و می‌خورد زمین کمرم

هزار بار بمیری ولی نبینی که…
به رویِ دست جوانِ تو دست و پا بزند
شکستن کمرت سخت و سخت‌تر اینکه
جوانِ تو نتواند تو را صدا بزند

تو را همین که زدم بوسه‌ای پشیمانم
که کاش بوسه بر این نیمه جان نمیدادم
بغل گرفتم و دیدم به خاک می‌ریزی
ببخش کاش تنت را تکان نمی‌دادم

نشسته مادرم و می‌زند به پهلویَش
زدند نیزه که حرف مدینه را نزنند
خدا بخیر کند خواهرانِ تو جمع‌اند
خدا کند که پس از تو سکینه را نزنند

یکی به سینه‌ی خود میزنم یکی به سرم
یکی یکی زِ تنت نیزه می‌کشم بیرون
ببین که مادرم اینجاست تا نفَس بِکِشی
ببین که از دهنت نیزه می‌کشم بیرون

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا