شعر حضرت زینب

بعد از وداع

ای در مدار عشق نیمِ دیگر من

برخیز مهمانت رسیده دلبر من

در زیرِ خاکی خاکِ عالم بر سرِ من

هرگز نمی شد این جدایی باورِ من

ازدحام

 

ناچار می برند
بانوی خسته را که به اجبار می برند

ناموس شاه را
اینگونه با شرایط دشوار می برند

عقیله

برای داغِ حرم او همیشه چون سپر است
صبور باشی اگر,درد و غصه بیشتر است

چگونه صبر نموده بر آن مصائب سخت
کسی که مظهر الله و زینت پدر است

سر پناه

کهکشان گردی ز راه زینب است
نور خورشید از نگاه زینب است
هر کسی که شد حسینی در جهان
سینه اش آرام گاه زینب است

زینب همان زهراست

زینب همان زهراست , زهرا نیز   زینب

زهرای بین دشت طوفان خیز   زینب

هر چند روی تل دلش را بد شکستند

وقت هجوم تیغ های تیززینب

زینبم , اسطوره ام

زینبم , اسطوره ام مهر و وفا را

نور می پاشم تمام کبریا را

در تمام عمر, با صبر و مدارا

یک به یک از پا درآوردم بلا را

عقیله

دل بـــاده بـنوش است  سر خان عقیله

خـورده شب و روز  از نمک و نان عقیله

هر قـلب حسینی که شده  واله و شیـدا

در بزم حـسینی شـده مـــهمان  عقیله

از صبر تو زینب (س)

از صبر تو زینب (س) همه عالم شده حیران

با نــام تو زینب (س)همه دلــها شده گـریان

از غــصّــه و غــم هایتـــو ای عــمّــه سادات

بـــــر شـــیفتــگانتهـــمه دنـــــیاسـت خرابات

وقار

در واژه های شعر تو دیدم وقار را

حُجب و حیایِ فاطمی این تبار را

با تیغ خطبه فاتح صفین کوفه ای

مولا سپرده دست شما ذوالفقار را

خواهش نمود عقیله زهرا

خواهش نمود عقیلهزهرا که بسترش

در زیر آفتاب شودچون برادرش

گرمای ظهر وتشنگی و یاد کربلا ….

روضه گرفته استدر این روز آخرش

اشکال دارد

انگار رنگ این قلم اشکال دارد

یا برگه خیس دلم اشکال دارد

دریای شعرم جذر و مدعشق دارد   

اینجا خسوف ماه هماشکال دارد

گفته بودم که دیر یا زود از

گفته بودم که دیر یا زود از

راه می ایی و مرا با خود

بعد یک سال و نیم خون گریه

میبری تا وصال خود, تا خود

دکمه بازگشت به بالا