شعر شهادت حضرت ابوالفضل العباس

آرزوی قمرت

آرزوی قمرت نقش بر آب است حسین
بعد از این خیمه ی خورشید خراب است حسین

دست عباس که افتاد حرم ریخت به هم
نگرانی پس از این حفظ حجاب است حسین

عمو عباس

عطش نشانه گرفته است آبروی تو را
که بر زمین بزند شوکت سبوی تو را

جلالت تو زمین خورد و کودکان هر شب
به روی خاک کشیدند ماه روی تو را

تصویر بچه ربابو دیدم

نذار که اسم از قلم بیفته
منم نمیدازم علم بیفته
نیمذارم تا وقتی زنده هستم
چشم حرومی به حرم بیفته

مشک افتاده

شیر افتاد و هزاران گرگ در دور و برش
هر که آمد نیزه ای می کاشت روی پیکرش

کار دنیا را ببین….کارش به مشک افتاده است
او که اقیانوس هم زانو زده در محضرش

یا ابالفضل العباس(ع)

آن‌جا که حرف قامت بالابلندهاست

گر بگذری قیامت بالابلندهاست

جایی که قامتت شده معیار، وصف سرو

در نوع خود ملامت بالابلندهاست

عطای ابالفضل

گر بشود موقع عطای ابالفضل
اهل کرم می شود گدای ابالفضل

جذب خودش کرده و ربوده دلم را
چهره جذاب و دلربای ابالفضل

یا قمر العشیره

رد خور ندارد می شود حاجت برآورده

هر آنکسی که رو ؛ به سوی این در آورده

در ماتم او ارمنی هاهم سیه پوشند

یعنی مسیحی هم به آقا باور آورده

آماده ی رزم است

آماده ی رزم است که غربت شده جاری
نه مانده قراری به دل خیمه ، نه یاری

آماده شده تا که میدان برود ، آه
کم مانده به پایان برسد لحظه شماری

زمین می‌لرزد

زمین می‌لرزد از سنگینی باری که من دارم
شبیه شانه‌ی از داغ، سرشاری که من دارم

خسوفِ صورتت خورشید را خاموش خواهد کرد
بتاب ای ماهِ زخمی در شبِ تاری که من دارم

خیر الناس عباس

احساس،عباس
انفاس آل الله و خیر الناس عباس

معیار ارباب
در مکتب کرب و بلا مقیاس عباس

یا ابوفاضل

سرو قد است و ماه رو عباس
یاس عطر و نسیم خو عباس

می و سرمستی مدام، حسین
ساقی و ساغر و سبو عباس

یا قمرالعشیره

گلایه کرد به کرات آفتاب از آب
شکستگی سر آب شد جواب از آب

مُسَلَّم است گل آلود می شود ذهنش
چرا که آمده ابن ابوتراب از آب

دکمه بازگشت به بالا