شعر شهادت مولی الموحدین

یا علی مولا

تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین
دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین

بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو
تا که از ضَرب علی با سرش اُفتاد زمین

یا عزیز الله

دشمنان این روزها حرف دو پهلو می زنند
دوستانت یک به یک دارند زانو می زنند

از نگاه انداختن در چهره‌ات شرمنده اند
علتش این است کمتر خنجر از رو می زنند

همدم چاه

سالها با چاه همدم بوده ام

همنشین رنج و ماتم بوده ام

سالها در پیچ و تاب زندگی

همدم دیرینه ی غم بوده ام

فریادم از فراغت


همواره در سکوتم ,از داغ هجر رویت

فریادم از فراغت, دیگر صدا ندارد

شرمنده ی تو هستم ,گویی دلت شکستم

از دست ظلم اعداء دردت دوا ندارد

فرصت نبود دختر تو قد علم کند

صد جلوه از پیمبر تو قد علم کند

آیینه چون به محضر تو قد علم کند

جایی برای پر زدن جبرئیل نیست

در آسمان اگر پر تو قد علم کند

کیسه های نان

کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند

دستهای پینه دارش استراحت می کنند

نخلها ازغربت وبغض گلو راحت شدند

مردم ازدست ِ عدالتهای او راحت شدند

غمی دیرینه

نفست , بوی جدایی از غمی دیرینه دارد

حلقه های اشک چشمت ریشه در مدینه دارد

جنس بغض در گلویت,جنس کوچه های خاکیست

قلب تو از ضرب سیلی, یک دوجین آیینه دارد

خار در چشم و استخوان به گلوست

دیگر عالم سیاه و تاریک است

شده نور خدا دگر خاموش

تو هم ای آفتاب عالم تاب

در فراق علی سیاه بپوش

دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد

دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد

وقتی تو را بابای من دنیا ندارد

رفتی ؛یتیم بی قرار شهر کوفه

حس کرد تازه طفلکی بابا ندارد

اجل فارغ ز رنج و محنتم کن

دلم دریایی از غمهای بسیار

غم غربت غم یارو غم یار

من از روز ازل مظلوم بودم

زحق خویشتن محروم بودم

سخت است …

سخت است پیش پای مردم با سر افتادن

و سخت تر از آن به پیش دختر افتادن

ما که تو را با لافتایت می شناسیمت

اصلاً نمی آید به تو در بستر افتادن

زخم دل

گرچه بشکافتی و زخم دلم وا کردی

چاره ای تیغ غم دوری زهرا کردی

آمدی روی مرا سرخ نمودی از خون

آمدی تا دل ابرو به سرم جا کردی

دکمه بازگشت به بالا