شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

دگر آقا نمی آید

دیگر صدای پای مرد و کیسه ی خرما نمی آید

در پشت درهای یتیمان حضرت مولا نمی آید

دو یا سه یا چندین نفر در مسجد شهر

جمعند و گویند که دگر آقا نمی آید

گوید طبیب شهر فقط شیر است دوایش

دیگر علی میلش به شیر حتی نمی آید

حالا سرِ بابا , دل ِ دختر , پر از خون شد

خاکم به سر دیگر به هوش بابا نمی آید

فریاد چشمان پدر سوزانده قلبم را :

بعد از پدر حُرم تو را کبری نمی آید

من رفتم و زینب, تو و نامردمی ها

بی حُرمتی , چشم بد و بی معجری ها

علیرضا عنصری (شوریده)

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا