شعر شهادت مولی الموحدین

فُزتُ وَ ربّ الکعبه

شیر را در چشم اهل روضه بی‌مقدار کرد
با کمی نان و نمک شیر خُدا افطار کرد

از سر سفره پس از صرف سه لقمه پا کشید
لب نزد دیگر ؛ اگرچه دخترش اصرار کرد

آهِ دلِ زینب

آه…فرو ریخت
خورشید برافروخته شد ماه فرو ریخت

ای اهل هدایت
در وقت سحر روشنیِ راه فرو ریخت

تنها علی راه نجات است

سرمایه ی عشق علی آب حیات است
تنها علی، تنها علی راه نجات است

ذات علی همسایه ی عرش برین است
مولای ما تنها امیرالمؤمنین است

محرابِ دعا

بینِ محرابِ دعا..بابا پرت خونین شده
در میانِ سجده بودی که سرت خونین شده

تا ندای جبرئیل آمد زمین خوردم ز خوف
یک نظر کن دیدگانِ دخترت خونین شده

بغضِ کرار

بغضِ کرار، سرِ سفره‌ی افطار شکست
بعدِ سی‌سال فرو خوردنش؛ این بار شکست

کوله‌بارِ غمش از شانه‌ی لرزان افتاد
کمرِ کوه، از افتادن این بار شکست

آبشار نور

آبشار نور از دستار او سرشار بود
با عبای روی دوشش کعبه ای سیار بود

او مکرر دلبری می کرد از اهل بهشت
شیوه اش این بود،زیرا حیدر کرار بود

مولای من

آخر سر تو هم زمین خوردی
تو که نامت توان زانوهاست
در نگاه ترت نشسته غروب
فصل کوچیدن پرستوهاست

ساقی بده پیاله

ساقی بده پیاله که مستم نگـار را
یک جرعه ماهِ کاملِ شبهای تـار را
وقتی قرار نیسـت منِ بی قـرار را
باید به چشم سرمه کنم این غبار را

او بر امور عالم ناسوت ناظم است
هرکس که غرق یاد علی نیست نادم است

ما سجده سمت ساقی میخانه می کنیم
زیرا شراب آتش عشقش مداوم است

عشق مولا

غیر حیدر چه کسی شافع محشر بشود
جز علی کیست که بر فاطمه همسر بشود

عشق مولا نشود قسمت هر بی سر و پا
تا ملک سجده کنان سائل این در بشود

جبریل پای منبر او

توان واژه کجا و بیان حالاتش
دل از تمام جهان برده با مناجاتش
به غیر عشق ندیدند در عباراتش
خدا به دیدن خود رفته در ملاقاتش

ذات مرتضی

باز این چه جذبه است که در دل مقدر است
گویی به چشم دل همه عالم مصور است

کون و مکان و ارض و سما در برابرم
همچون غبار سمّ سمند سکندر است

دکمه بازگشت به بالا