شعر شهادت

تقدیر

هست تقدیرم سرار سوختن

با بلا از پای تا سر سوختن

از سقیفه بارها و بارها

در شرار شعله ها پر سوختن

آن شب سکوت فکه با من حرف می زد

می آیم از راهی که لبریز سفرهاست

پرواز در پرواز, ردّ بال و پرهاست

از معبری که غرق باور غرق شور است

از سنگری که چشمة جاری نور است

اکسیژن

از درد به فریاد برس اکسیژن!

خسته ست از این کنج قفس,اکسیژن!

سهمیه ی جنگ و جبهه ی او این است:

سرفه,سرفه,نفس,نفس…اکسیژن!

 یحیی نژاد سلامتی

 

دکمه بازگشت به بالا