شعر فراق کربلا

تکیه بر منبر تو

تکیه بر منبر تو دادم و بالا رفتم
روضه باعث شده تاخانه زهرا رفتم
پای من بسته شد از بار گناهان زیاد
دست و پابسته شدم روضه ات اما رفتم

هوای حرم

خوشا به حال رفیقی که چشم تر دارد
خوشا کسی که هوای حرم به سر دارد

همیشه مرغ دل آدمی به پرواز است
خوشا دلی که برای تو بال و پر دارد

جواز اشک

هر کس جواز اشک گرفته ز محضرش
احساس می کند که نشسته برابرش
بیچاره آن کسی که در این شهر نا امید
مهر حسین پانگرفته است در سرش

افضل الاذکار

هم دل و هم دلبر و هم دل خریدارم حسین
هم سر و هم سرور و هم سر نگهدارم حسین

بی کس و درمانده و بی یار بودم از ازل
لطف کرد و تا ابد شد مونس و یارم حسین

ماه گریه

به خودم آمدم وَ دیدم که
ماه شمس و قمر تمام شده
ماه نالیدنِ به اربابم
ماه گریه دگر تمام شده

اين محرم هم گذشت

عمر چندين ساله ام اندازه يك دم گذشت
خوب شد عمرم ميان مجلس ماتم گذشت

ماه ها ما منتظر مانديم پاي ماه تو
چشم بر هم خورد ديديم اين محرم هم گذشت

نشنيد كسي سوز صداي سخنم را
ديدند ولي لحظه ي پرپر شدنم را

مشغول دعا بودم و مشغول مناجات
بستند به سر نيزه سنان ها دهنم را

در بند عشق

در بند عشق هر که شد آزاد می شود
این صیدِ عشق بر همه امداد می شود

شیرنی دم تو که جای خودش حسین
مجنونِ چای تلخ تو فرهاد می شود

بگذار تا بگریم

توفیق اشک با تو ، باران روضه با من
(بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران)

گفتی که بی سپاهی من آمدم که شاید
اشک از دلت بشوید اندوه روزگاران

عزیزم حسین

ای سر به زیرِ محضرِ تو سربلندها !
دار و ندارِ زندگی مستمندها !

ای آسمانِ خاکِ قدومت ستاره‌خیز !
هستند، زیر پای تو بالابلندها

عشق

عالم همه یک نقطه ای از نونِ حسین است
عشق است چنین جاذبه در خونِ حسین است

زیباییِ احساسِ من این است که جانم
آن عاشقِ‌ دیوانه وُ مفتونِ حسین است

عزیزم حسین

کار ما را بردن نام تو راحت می کند
هرکه نامت را بَرَد دارد عبادت می کند

گریه ها را نذر تو کردم شهادت می دهم
روز محشر مادرت حتماً شفاعت می کند

دکمه بازگشت به بالا