شعر مدح حضرت علی

داغ عشقت

داغ عشقت پخته کرده عاشقانِ خام را
نوجوانانِ کهنسالِ اسیرِ دام را

می گسارانِ غمت را حاجتِ انگور نیست
اشک ما پُر میکند صد کوزه ی خیام را

مولای قدسیان

مولای قدسیان شاهنشه جهان
ای امن و ای امان ای روح و ای روان
ابروی تو بود محراب عاشقان
خاک رهت بود مافوق اسمان
ای بر جهان نگار یا مرتضی علی

عشق

عشق یعنی تا نَفَس باقی ست مثل شهریار
روز وشب نام علی را می برم با افتخار
گفته در وصفِ شکوهِ او خود پروردگار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

خم گیسویت

خم گیسویت از عاقل دو صد دیوانه می‌سازد
مزن شانه بر آن زلفی که دل کاشانه می‌سازد

شبی تا صبح مشغول طوافت بودم و دیدم
که شمع محفلت از جُغد هم پروانه می‌سازد

امانت‌دار

ای امانت‌دار اسرار الهی مرتضی

ای که مخلوقات عالم را پناهی مرتضی

علت پیروزی بدر و حنین و خیبری

قوت قلب نبی قلب سپاهی مرتضی

بپذیر این سلام را

به ساحتت بپذیر این سلام ساده‌ی ما را
به جبر خویش درآورد علی ، اراده‌ی ما را

سروده ام غزلی را برای روز غدیرت
که بلکه وصف کند حال فوق‌العاده‌ی ما را

عاشقانه

چقدر عاشقانه با نسیم میزنی قدم

معادلات علم را چه ساده میزنی به هم

اجابت دعای دل شڪستگان به دست توست

و میزنی برای اهل عشق خیر را رقم

علی علی

 

میان جام ولا ریخت کیمیا الله
ز عمد مست علی می‌کند مرا الله

نجف رسیدم و از بوی تاک فهمیدم
که نیست فاصله از پیش یار تا الله

دَر

کار داریم در این شعر فراوان با دَر

گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در

وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار

می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در

عیدِ ولایت

باز هم آئینه ها..عیدِ ولایت آمده…

شیعیانِ مرتضی!وقتِ ضیافت آمده..

خنده را از لب نیاندازید عیدِ واقعی ست

سینه چاکانِ علی…هنگامِ بیعت آمده

شکوه

سلام ای مقصدِ غاییِ خلقت

سلام ای نقطه ی وصلِ حقیقت

غدیر ای چشمه ی جاری و جوشان

غدیر ای موجِ بیتاب و خروشان

عرش

لوح و قلم ، کرسی و عرش و ذات هو را

باید از او جویا شد ، اسرار مگو را …

در کوچه و پس کوچه های آسمان ها

جبریل هم یک نیمه شب ، گم کرد او را

دکمه بازگشت به بالا