شعر مدح مولا

صحن نجف

فتح المبین و فاتح پیکار حیدر است
در بزم جنگ شهره به کرار حیدر است
ترس افکننده بر دل اغیار حیدر است
اموزگار بوذر و عمار حیدر است

حب علی

علی برای ثنایش به من توان داده
به جوهر و قلم و کاغذم زبان داده

مقام دیدن نور خدای در نجفش
فضیلتی است که مولا به شیعیان داده

کرام علی

روزی جهان به دست اکرام علیست
عالم چو کبوتری سر بام علیست

هر لحظه اگر شکر کند باز کم است
در زندگیش هر که ز خدام علیست

به قلب من محبت قاب گردید
علی گفتن برایم باب گردید

غدیرت چشمه ای صاف و زلال است
از آن هر تشنه ای سیراب گردید

آوای جلی

اوج اهداف نبوت بی علی بی فایده است
بندگی جز با توسل بر ولی بی فایده است

روز و شب در سجده گویی: “یا اله العالمین”
در کنار آن نگویی یا علی بی فایده است

یدالله

سوسوی چشمِ ملیحش شمس را پروانه کرده
منطق ابروی بُران عقل را دیوانه کرده

شد یداللهِ زمان تا , جلوه بر کونین بخشد
زلف موزون جهان را دستهایش شانه کرده

دست علیست

فیض بیداری وقت سحرم دست علییست
ای خدا شکر! که برروی سرم دست علیست

عزتش مال خودش بود به من هم بخشید
آبرویی که به آن مفتخرم دست علیست

یعسوب الدین

ساقی بده پیاله که مستم نگار را
یک جرعه ماهِ کاملِ شبهای تار را
وقتی قرار نیسـت منِ بی قرار را
باید به چشم سرمه کنم این غبار را

ناد علی

سرخوش از جـــامِ میِ لَم یزلی می گویم
سر اگر خواست غمی نیست بَلی می گویم
بیخود از خود شده با صوتِ جلـی می گویم
صد و ده بـــار ” علیأ به علی ” می گویم

ای مولا

دریا شده در دل تو ای مولا گم

هر دم شده است در دمت عیسی گم

در گمشده عشق تو پیدا شد حق

بی عشق تو هست هرچه شد پیدا گم

شهر نجف

براى سلطنتت غیر عرش, تختى نیست
برات, گردش افلاک کار سختى نیست
به جز لباس غلامان شاه, رختى نیست
چونان وجود شما پر ثمر, درختى نیست

قسم به حق

چه گویم از کرم و بخشش و سخای علی
که هست حاتم طایی خودش گدای علی

پی شناخت حیدر مباش ای عالِم!
“علی شناس” کسی نیست جز خدای علی

دکمه بازگشت به بالا