به بندگی نرسد بنده ای به پای علی
قلم چه عاجز ولال است در ثنای علی
محب آل علیم خوشم که اثباتِ
حلال زادگی من بود به پای علی
به بندگی نرسد بنده ای به پای علی
قلم چه عاجز ولال است در ثنای علی
محب آل علیم خوشم که اثباتِ
حلال زادگی من بود به پای علی
هر که از سفره یِ ایمان تو شک بردارد
بِروَد حاصل خود را ز دَرَک بردارد
آسمانِ سرِ ما سایه یِ اولاد علی ست
پس محال است که این سقف ترک بردارد
به او دادند كشتي را كه در آن ناخدا باشد
در اين دنياي خاكي او تجلي خدا باشد
خدا بود و نبي بود و بنا شد حضرت خاتم
نه در روي زمين بلكه امير ماسوا باشد
قدمتي ديرينه دارد نام او
ريشه در هر سينه دارد نام او
در خيالم از خدا دارم سؤال
آخر اين اعجوبه دارد چند سال
به نامِ ذوالفقاری که غَضب را خاک کرده
خلیلی که جهان را از هُبل ها پاک کرده
فقط کعبه برای او گریبان چاک کرده
حدیثِ چشمِ او را سُرمه ی لولاک کرده
مواجب میبرد خورشید از انوار ایوانش
فلک نان میخورد از سفره ی احسان سلمانش
نرفته دست خالی از درش حتی یهودی هم
به هر کس می رسم نَقلیست از لطف فراوانش
گره کور که در کار پیمبر افتاد
باز هم قرعه به نام یل صفدر افتاد
وقتی از دور در قلعه تجلی میکرد
یاد آن دست یداللهی حیدر افتاد
سخت بي معناست،بي معنا عبادت بي علي
پس نصيب كس نمي گردد شهادت بي علي
فرق چنداني ندارد در قباحت با زنا
هر كه ميخواند نمازي با جماعت بي علي
روی شط خون دل هر دم نگارش داشتن
بهتر است از هر جهت با ظلم سازش داشتن
تکیه بر مردم نکن ای دل که پیش آید سقوط
سنگ روی سنگ دارد میل لغزش داشتن
پس میزد آسمان به نگاه تو, ماه را
همچون سپاه کرده دو چشمت, نگاه را
تجهیز کرده اخم تو باز این سپاه را
عمدا دچار شد دلمان, این گناه را
من مسلمان شده ی دستِ علی از ازلم
باده نوشِ یدِ ساقی ز شرابِ عسلم
در جهان نامِ من از جمله جدا گشت که چون
علوی مذهبم و شهره ی ضربُ المَثلم
اگر که قبله نما در مدار می لرزد
به شوق سجده به ایوانِ یار می لرزد
شراب روی ضریح تو جمع ضدین است
کنار صحن تو مست و خمار می لرزد