شعر ولادت خاتم النبیین

ای آشنای همه

ای صدای تو آشنای همه
ای نگاهت گره گشای همه
مهر تابنده ، رهنمای همه
خیر بی انتها برای همه

یا رسول الله

لب واژه‌های عالم به ثنای مصطفی گرم
نفس فرشته‌ها در جریان این ثنا گرم

به کتاب مهربانی غزلی نوشت خالق
که قصیده در قصیده دل عاشقانه‌ها گرم

یا محمد

برس به دادِ دلم ، گشته ام خراب ، محمد
بریز در قَدحِ خالی ام شراب ، محمد

فدای نازکیِ طبع و شیوه ی سکناتت
نمی رسد به زُلالیِ خُلقَت آب ، محمد

صبح سحر

مكه را امشب شكوهى ديگر است
مروه امشب با صفا پا تا سر است
نور باران باختر تا خاور است
دامن بانوى شب پر اختر است

یا عزیز الله

ز قاب چشم پیمبر ، نگاه کُن به جهان
قدم بزن به رهش تا که پَرکِشی به جنان

چه خوب می شد اگر می‌شدیم شاگردش
شبیه شاپرکان می‌شدیم بر گِردش

یامحمد(ص)

ای حُسن بی پایان و ممتد یامحمد(ص)
در بندگی هستی سرآمد یامحمد(ص)

از برکت لبخند تو جریان گرفته
مِهر و محبت هایِ بی حد یامحمد(ص)

یا رسول الله

سحرِ مكه صفايِ دگري پيدا كرد
نالة سوخته دلها ، اثري پيدا كرد
كعبه مي خواست كه دل را زِ بُتان پاك كند
ديد فرزند خليل و جگري پيدا كرد

یا نبی الله

ای عرش زمین بوست ای چرخ زمین گیرت
ای دست قضا دائم در پنجهء تقدیرت
هم پای رسل بسته در حلقهء زنجیرت
هم قلب ملک روشن در مکتب تنویرت

یا رسول الله

اگر از چهره بردارد نگارِ ما نقابش را
زلیخا هم ‌ببُرد بندِ انگشتِ جنابش را

سپر اُفتاد از دستِ امیران و جهانداران
نسیم آورد تا اخبارِ صبحِ انقلابش را

گنج نهان

بی جنب و جوش، خالی و خاموش، جان نبود

در هستی از علائم هستی نشان نبود

مفهومی از گذشته و آینده ای نداشت

جز حی لایموت دگر زنده ای نداشت

لَولاٰکَ لَمٰا خَلَقتُ الَافلاک

دل آمـده باز ، قصـد قـربت کرده
خـاک ِ قـدم تـو را ، زیـارت کرده

«لَولاٰکَ لَمٰا خَلَقتُ الَافلاکیُ»وحق
ما را به طُفیـلی ِتو خلـقـت کرده

صبح سپید

همه جا ظلمت و تاریکی بود دل انسان سیه و تیره و دود هیچکس یاد خداوند نبود همه در بندگی بت به سجود

اهل مکه همه سرگرم به دنیا بودند

بی خبر زعالم بالا بودند

سر به تعظیم هُبل بندهء عُزّی بودند

دکمه بازگشت به بالا