شعر گودال قتلگاه

غریب بدون کفن

کمتر بر این غریب بدون کفن بزن
این ضربه ی دوازدهم را به من بزن

به زور ِ نیزه

هزار بار تنت جا به جا شد و دیدم
سرت جدا شد و رَختَت جدا شد و دیدم

موقع دست و پا زدن

تیر از بس که خورده بود حسین
بر تنش مثل پیرهن شده بود

نیزه پشت نیزه

با نیزه روی زخم تو مرهم گذاشتند

جسم تو را به خاک چه در هم گذاشتند

من مانده ام چگونه ببوسم تن تو را

بس نیزه پشت نیزه و بر هم گذاشتند

که خورد

خون ریخت , قلوه سنگ به روی سرم که خورد

زینب دوید , روی زمین پیکرم که خورد

برخاستم مقابل آنها بایستم

نگذاشت ضرب تیغ به بال و پرم که خورد

دل پر از زخم

دل پر از زخم, نفس زخم , رگ حنجر زخم

گوشه ای درته گودال لب حنجر زخم

آسمان پر شده از سر , سر بر نیزه شده

پیکری روی زمین بی سر و , سر تا سر زخم

گودال

شعرهایم همه پریشان است

مثل پروانه مثل دیوانه

گاه می رود به گودال و

گاه می رود به ویرانه

ته گودال

نیزه ای در دهن شه جا شد

کمر خواهرش از غم تا شد

بند های بدن از هم وا شد

تکه تکه پسر زهرا شد

بین شمر و خواهرت دعوا شده

یک نفر انگشترت را می برد

دیگری بال و پرت را می برد

گرگی از بالا سرت رویت درید

می جوید و پیکرت را می برد

گودی گودال

دیدن چگونه دل ز علی اکبرش برید 
دل از برادرش یل آب آورش برید 
در پشت خیمه گریه کنان شاه کربلا
دیدن چگونه دل ز علی اصغرش برید 

چگونه صبر کنم

چگونه صبر کنم رفتن تورابینم

نوای وا عطشا گفتن تورابینم

 

در این طرف تو صدا می زنی«انا المظلوم»

جواب……هلهله دشمنتورا بینم

بماند بقیه اش …

کوتاه کن کلام … بماند بقیه اش

مرده است احترام … بماند بقیه اش

 

از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود

آن هم نشد حرام … بماند بقیه اش

دکمه بازگشت به بالا