اشعار ویژه (پیشنهادی)شعر گودال قتلگاهشعر محرم و صفر

واویلا

لشگر آن دم که بر سرش میریخت
همه اعضای پیکرش میریخت

سنگ از بس به صورتش میخورد
لب و دندان اطهرش میریخت

از هجوم همه سویِ گودال
ناگهان قلب خواهرش میریخت

مادرش تا که دید شمر آمد
چادر خاکی از سرش میریخت

سر که شد از تنش جدا دیدند
چند دندان ز حنجرش میریخت

معجر از کودکان که میبردند
آبروی برادرش میریخت

از روی نیزه بس که کوچک بود
بارها راس اصغرش میریخت

رضا فرهانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا