غریب مدینه

غم کوچه

سوزاند غم کوچه و مادر جگرش را
چیدند در آن کوچه یِ غم …بال و پرش,را

کابوس مجسم شده در خواب و خیالش
آن روضه که خم کرده, قیامِ کمرش را

ماه کامل

تا که ذکر تو بجوشد دهن آمد به وجود
از دم و بازدم تو سخن آمد به وجود

بین ابروی تو پیوسته و بازو در هم
موقع جنگ دو شمشیر زن آمد به وجود

غریبانه

یاسی به رنگ سبز زِ گلخانه میرود
یارب خدایِ درد زِ کاشانه میرود

پیچیده بینِ چادرِ خاکی مادرش
بر دست‌ها , غریبه‌ای از خانه میرود

بی رمق

سر سفره به غدا که نظرش می افتاد
فکر اطفال گرسنه به سرش می افتاد

شیرخواره بغل ِتازه عروسی میدید
یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد*

ارث پیمبر

میسوزد از زهر جفا پا تازبانم
چون چوب خشکی گُر گرفته استخوانم
من کشتهء همخانه ای نامهربانم
در بین شهر خویش هم بی آشیانم

قسمتی از ایه ی مضطر

سهم مان از کل عالم گر حسن باشد بس است
ما غلامیم و اگر سرور حسن باشد بس است

گریه هایم را قیامت میخرد چون فاطمه
شافع من در صف محشر حسن باشد بس است

پرچم سبز

در طشت می ریزد جگر اما کمی سبز

انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز

با حرف ها آنقدر می شد سنگباران

آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز

کریم دیار تنهایی

ای کریم ِدیار ِ تنهایی

خاک بوس ِدَرَت شکیبایی

حسنی تو,حسن, حسن اما

بیشتر ازسه بار زیبایی

مهر تو

باید مرا گلیم مسیر نگار کرد

زیر قدوم فاطمی‌ات خاکسار کرد

مهر تو را بهشت بخواهد نمی‌دهم

در ماجرای عشق نباید قُمار کرد

کریم اهل بیت

کریم اهل بیتم بی یاور و حبیبم

به کی بگم خدایا تو خونمم غریبم

با این کبودی تن شبیه مادرم من

من با دلی شکسته تنها ترین امامم

تشنه جام حسن

دو جهان مفتخر از عزت نام حسنیم

متحیر ز کمالات مقام حسنیم

با عنایات خدا محضر زهرا رفتیم

با ید حیدر کرار به نام حسنیم

عشق

حس این جمله چه زیباست: حسن را عشق است

نقش بر عرش معلاست حسن را عشق است

مادرش فاطمه بی تاب حسین است ولی

ذکر روی لب زهراست حسن را عشق است

دکمه بازگشت به بالا