وحید مصلحی

حسین من

دینی برای مردم ِکافر بیاور
همراه خود یک شبه ِ پیغمبر بیاور

کوفه برایت نقشه هایی شوم دارد
حالا که می آیی بیا .!! یاور بیاور

بی پناه

هیچ حالی شبیه ِ حالت نیست
هیچ روزی شبیه روز ت نیست..!!
آبهای ِ تمام ِ عالم هم
مرهم زخم ِ سینه سوزت نیست

ای پسرم

به پیمبر تو که انقدر شباهت داری
چه قدر در دل خود ميل شهادت داري؟
چه شده مثل علی تیغ حمایل کردی ؟
آه !دل کندن من را تو چه مشکل کردی ..!!

کبوتر بچه

از شوری چشم حسودان ترس دارم
بی نظم میبندم سرت عمامه ات را
آه ! ای کبوتر بچه ی مشتاق ِ پرواز
محکم گرفتی توی دستت نامه ات را

عمو حسین

پا بر زمین میکوبد و با بیقراری
دارد به سینه میزند با مشت ، کودک
وقتی عمو از اسب با صورت زمین خورد
هی میزند خود را به قصد کشت، کودک

کسی پناهش نیست

کوچه گرد ِغریب میداند

بی کسی در غروب یعنی چه !

عابر ِ شهر ِ کوفه می فهمد

بارش ِ سنگ و چوب یعنی چه !

بعد یک اربعین

بعدیک اربعین رسید از راه 

غمبه قلبی  صبور می آید

 قتلگهرا دوباره می بیند

آنکهاز راه دور می آید

بعد یک اربعین

بعدیک اربعین رسید از راه 

غمبه قلبی  صبور می آید

 قتلگهرا دوباره می بیند

آنکهاز راه دور می آید  

کوچه گرد ِغریب

کوچه گرد ِغریب میداند

بی کسی در غروب یعنی چه !

عابر ِ شهر ِ کوفه می فهمد

بارش ِ سنگ و چوب یعنی چه

 

13 بند برای سیزده ساله ..

از شوری چشم حسودان ترس دارم

بی نظم میبندم سرت عمامه ات را

آه ! ای کبوتر بچه ی مشتاق ِپرواز

محکم گرفتی توی دستت نامه ات را

دخترک خرابه نشین

ای سر که امشب اینجا ماه ِ خرابه هستی

در طشت خون گرفته  پیش سه ساله هستی

قاری ِ روی ِ نیزه  جا در تنور کردی

از زیر ِ بارش سنگ با من عبور کردی

دکمه بازگشت به بالا