شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

دست یداللهی

دست یداللهی

تا دست یداللهیتان رازق کل است
در قلب گدای تو دگر کی غم نان است

از ترس نگفتیم خدایی خودت اما
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است

در محکمه‌ی عدل الهی ، صف محشر
هر چیز که تو امر کنی ، حکم همان است

تو جای خودت ، قنبر تو لنگه ندارد
هرکس که غلامت شود آقای جهان است

لرزید چنان بید زمین وقت هبوطت
از بس که به این خاک وجود تو گران است

با مهر و ولای تو دلی پیر نگردید
سلمان که سه قرن است به عشق تو جوان است

 حمید رحیمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا