شعر شهادت حضرت رقيه (س)

آب بابا

آب بابا

تمام درس و مشقم آب بابا
ندارم در دلم من تاب، بابا

زِ بعد کربلا هم تشنه بودم
نخوابیدم شبی سیراب، بابا

شدم زهرای دشت کربلایت
شبیه مادرت بی تاب بابا

اَنیس درد بی درمان شبهام
بُوَد نور کمِ مهتاب بابا

سراپا جسم من می سوزد از زخم
کز این رو گشته ام بَدخواب بابا

به روی نیزه تا که دیدمت آه..
غمت جسم مرا کرد آب بابا

من و عمه پریشانیم و گریان
ولی شمر و سنان شاداب بابا

به شام و کوفه مردانِ حرامی
نکردن رحم بر اصحاب بابا

سر بازار بردن دخترت را
میانِ عده ای ارباب بابا

چنان سیلی زدن بر صورت من
که شد ذکرم، مرا دریاب بابا

همه رذل و همه هیز و همه مست
دلاشان بود چون مرداب بابا

من هرجا از تو گفتم، سير خوردم
لگد، همراهِ مشتی ناب بابا

مجتبی دسترنج ملتمس

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا