شعر گودال قتلگاه

آمد مادرت

کینه ها چون بود مادرزاد…آمد مادرت
کردی از پهلویِ او تا یاد…آمد مادرت

غربت و تنهایی ات بر هیچکس پوشیده نیست
تا نباشی هیچ دشمن-شاد…آمد مادرت

حُرمتِ خونت حلالِ عدّه ای لقمه حرام
کشتنت چونکه نبود ایراد…آمد مادرت

ضربهٔ شمشیر کاری بود و روی پیکرت
اولین زخمی که شد ایجاد…آمد مادرت

شمر(لع) وقتی در دلِ گودال، محکم پا گذاشت
گفت تا که «هر چه باداباد»…آمد مادرت

عرش تا فریاد زد ای وای بر روی زمین-
زینت دوش نبی افتاد…آمد مادرت

تشنه بودی! بر گلویت رویِ خاکِ کربلا
تا به جای آب، خنجر داد…آمد مادرت

قتلگاهت شد شلوغ و پیکرت از حال رفت
آسمان دق کرد و زد فریاد…آمد مادرت

ای زبانم لال! کو پیراهن و انگشترت
کو «سرت»؟! شد غارتت آزاد…آمد مادرت

این طرف میگفت با گریه «بنیَّ»؛ آن طرف

مرضیه  عاطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا