شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)شعر محرم و صفر

ابن الحسین(ع)

الله اکبر گفت و میدان رفت و محشر شد
تیـغِ علـی اکبـر بلای جان لشکر شد

او که به خُلق و خَلق و منطق چون پیمبر بود
وقتی که تیغش دورِ سَر چرخاند حیدر شد

با ذکـر یا زهـرا به قـلب معرکه می زد
پیش پدر وقتی قدم برداشت کوثر شد

مثل عمو ازهر طرف می رفت این یوسف
شد کوچه بن بست او دلیل سدِّ معبر شد

آل یـهود از ترس درب قلـعه را بستند
اما عـلی آمد دوباره فتـح خیبـر شد

او با شتر از بین موج نـیزه ها رد شد
مـثل عمـو عـباس نان و آب آور شد

آنقدر بوسه زد به دست و پای بابا که…
آخر ضریحش وصله زیر پای دلبر شد

من هر شب جمعه به یاد روضه اش هستم
او صبح جمـعه ندبه خوان یار آخر شد

حسین ایمانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا