شعر عصر عاشورا و شام غريبان

برادر داشتم حیف

برادر داشتم حیف

همین امروز اکبر داشتم حیف
همین امروز اصغر داشتم حیف
ندارم طاقتِ نامحرما رو
که من هفتا برادر داشتم حیف

کمانی‌تر از این خواهر نمیشُد
حریفِ گریه‌ی مادر نمیشُد
می‌ببخشی خواهرت زیرِ کتک بود
گلوت از این مرتب‌تر نمیشُد

کنارِ ناقه‌های بی جهازم
میخندن بر من و سوز و گدازم
جنازت‌رو نمی شناختم ولی تو
دارم میرم بیا تشیع جنازم

رُباب این تیر دنیاتو گرفته
سکینه شمر باباتو گرفته
کنارِ ناقه‌ی عریان سنانه
ببین عباس کی جاتو گرفته

رُباب است دلی پرتاب مهتاب
نتاب امشب به روی آب مهتاب
نزار موی یتیما رو ببینند
نتاب امشب به ما مهتاب مهتاب

زدن از پیش رو از پشت ای داد
زدن با سیلی و با مشت ای داد
جدا از پیکرت اصلا نمی شه
حرامی دخترت رو کشت ای داد

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا