شعر شهادت امام رضا (ع)

داغ زهر

از داغ زهر پیکرم آتش گرفته است

گویی تمام بسترم آتش گرفته است

تر میکند لبان مرا کودکم ولی

از تشنگی , لب ترم آتش گرفته است

پا میکشم به خاک و نفس میزنم که شهر

از آه آهِ آخرم آتش گرفته است

حالا کبوتران به غمم گریه میکنند

از بال و پر زدن , پَرم آتش گرفته است

امشب تمام حجره ی من کر بلا شده

یک جرعه آب , حنجرم آتش گرفته است

امشب دوباره خیمه ی آتش گرفته را

میبینم و سراسرم آتش گرفته است

سر ها به روی نیزه و سرنیزه ها به تن

یک دشت در برابرم آتش گرفته است

فریاد دختری ز دل خیمه میرسد

عمه کمک که معجرم آتش گرفته است

شاعر: حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا