شعر مناجات با خدا

الهی العفو

هر لباس کهنه قبل از سال نو پشت در است
سائل این خانه اما کهنه کارش بهتر است

آی صاحبخانه پس کی نونوارم می کنی؟
پیش خوبانت اگر رسوا شوم درد سر است

سفره آماده است، اما میهمان آماده نیست
آه باران بهاری! چشم خشکم نوبر است

لطف کن چوبم بزن، ردّم کنی دق می کنم
آبرویم ریخت پیش هر که این دور و بر است

خاک ویرانم ولی حتماً به دردت میخورم
آنکه بُرده سود، از خاک خرابه زرگر است

آنقدر بخشیده ای خشم تو یادم رفته است
آنچه غفلت دارم از آن، ترس روز محشر است

نفس، عمری بندگی های مرا در بند کرد
نفس را در هم شکستن، کار شاه خیبر است

زودتر پرونده ی ما را بده دست علی
حاصل صوم و صلات روزه داران حیدر است

زیر ایوان طلایش، قبله سرگردان شده
حرف انگور نجف در سجده مستی آور است

بسکه محتاجم علی را با حسن دادم قسم
چون گره را باز کردن، کار سبط اکبر است

سفره ی شب های قدرم را حسن انداخته
او که در دست کریمش، رزق سال نوکر است

عاقبت روزی بقیعش مثل مشهد می شود
گرچه حالا چشم ها از غربت آنجا تر است

یا مجیر و یا مجیر و یا مجیر و یا مجیر
آنکه از آتش فراری داده من را مادر است

مادر ما را زدند و دست مولا بسته بود
آه حیدر از همان میخی است که روی در است

زینبش با آه و ناله گفت ای همسایه ها
اینکه می سوزد در آتش، دختر پیغمبر است

فاطمه با خنجری کُند از حسینش دل برید
حنجرش آتش گرفت اما صدا بی جوهر است

خیمه اش در شعله و در شعله دامن سوخته
دختری که سوخته دستش به روی معجر است

پیش مادر سر جدا شد، سر در آورد از تنور
شانه زد زهرا بر آن مویی که پُر، خاکستر است

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا