شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

علی جانم

علی جانم

به احترام مناجات نیمه شبهایش
خدا گذشت ز ما شیعیان رسوایش

علی اجازه نداد آبروی ما برود !
چه دین ها که ندارد گدا به مولایش..

چگونه حاکم کوفه نمک غذایش بود؟!
چگونه پی ببرد عقل بر معمایش؟!

برای نوکر خود کفش نو خرید ولی
همیشه کفش پر از وصله داشت بر پایش

علی که قامت یل های شام را خم کرد
شکست گریه اطفال قد طوبایش

طلاق داد خوشی های پوچ دنیارا
خوشی آخرتش بود حزن دنیایش..

کسی که باعلی امروز خویش را گذراند
خوشا به روز قیامت خوشا به فردایش!

خدا گواه به نامرد و مرد رو نزند
هرانکسی که فقط حیدراست اقایش

کریمی پسران از کریمی پدر است
چه خوب ارث گرفته حسن ز بابایش

نشاند قاتل خودرا به سفره کرمش
چه رحمتی است دراین سفره مصفایش

سرش شکسته ولی عاشقانه میخندد
نمانده فاصله ای تا وصال زهرایش

موسی عیلمرادی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا