شعر شهادت حضرت زهرا (س)

اندوه و غم

اندوه و غم

پُر شدم از غصّه و اندوه و غم بانوی من
پیکرت بدجور پیچیده بهم بانوی من

این کبودی ها..توانم را ربوده فاطمه
تار می بینم تنت را..محترم بانوی من

وقت غسلت آمده..دستم به گیسویت رسید
گیسوانت از چه رو گردیده کم بانوی من؟

پوستی بر استخوانت مانده بود و آب شد
کن دعا!تا زودتر بر تو رسم بانوی من

سینه ام تنگ ونفس تنگ و دو چشمم لاله گون
دیده وا کن زنده ام گردان به دم بانوی من

جای سالم نیست در روی تنت صدیقه ام
چون بنفشه شد سرت تا به قدم بانوی من

خونِ پهلوی تو با آب روان مخلوط شد
من گریبان خودم را می درم بانوی من

لیله ی قدر علی مخفی شدی در زیر خاک
تا بگویند :شیعیان «ای بی حرم بانوی من»

محسن راحت حق

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا