شعر محرم و صفرشعر وروديه محرم

چای عزاخانه

از عرش , سوز ناله ی جانکاه می رسد
دارد صدای زمزمه ی ماه می رسد
لب های قدسیان به دمت گرم می شود
“باز این چه شورش استِ” تو از راه می رسد

دارد هوای شهر , نفس تازه می کند
هر خانه را دَم تو پر آوازه می کند
یک مادری لباس سیاهِ گذشته را …
دارد برای نوکرت اندازه می کند

سینی به دست های مُحرّم یکی یکی
این جمله بر لب همه شد دَم یکی یکی …
“لطفا کمک کنید به بزم عزایمان”
هی می خَرَند , بیرق و پرچم یکی یکی

هر کوچه ای که بزم عزایت در آن بپاست
یک شعبه از حرم شده از جنسِ کربلاست
این پارچه که حلقه زده دور روضه ات …
یک چادر سیاه,نه … شش گوشه ی شماست

عرضِ سلام های عَلَم , حال ما شده
پرهای تیغه هاش , پر و بال ما شده
دستِ عَلَم کِشانِ تو را بوسه می زنیم
این بوسه ها ارادت هر سال ما شده

اصلِ شراب , چای عزاخانه های توست
بر استکانِ آن , لبِ دیوانه های توست
سُکر مدام , هروله ها را درست کرد
سرهای مست ها به روی شانه های توست

چشم همه برای غمت مثل زمزم است
این چشمه ی زلال , فقط زیر پرچم است
این ها تمامِ حال و هوای محرم است
“باز این چه شورش است,که در خلق عالم است”

رضا قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا