شعر عيد مبعث

با نام رب

صدا چندین و چندین بار می پیچید می پیچید

در آن ابعاد کم، بسیار می پیچید می پیچید

که إِقْرَاء یامحمد یا محمد یا محمد…هان

صدا در لا به لای غار می پیچید می پیچید

بخوان با نام رب خویش :من خواندن نمی دانم

صدا در گوش با اصرار می پیچید می پیچید

به پایش نوح می افتاد ابراهیم می افتاد

به دورش حیدر کرار می پیچید می پیچید

محمد آمد از غار حرا اما هنوز آن صوت؛

میان کوه با تکرار می پیچید می پیچید

همان طوری که می آمد عبا مثل گیاهی سبز

به پای مرد پیچک وار می پیچید می پیچید

و تا گردد فدایی رسول الله،چون عالم؛

به دور فرق او دستار می پیچید می پیچید

و اللهم با تاکید بر آل محمد هم

در آن شب در دل اذکار می پیچید می پیچید

محمد آمد و حیدر بغل واکرده و تا صبح

دمادم یار دور یار می پیچید می پیچید

و چون که شد علی نقطه برای باء بسم الله؛

نبی دورش چنان پرگار می پیچید می پیچید

 مهدی رحیمی زمستان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا