سقای دشت کربلا

نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست سرزده یک آفتاب از دستش

براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش

یا علی ابن الحسین(ع)

به دنیا آمدى تا مطلبى دیگر بیاموزم
من از رفتار تو الله را اکبر بیاموزم

کلاس درس شد سجاده ات،من روز میلادت
نشستم تا جهان را پاى این منبر بیاموزم

یا محمد

به طرزی آدم از جبریل هم اینبار زد بالا
محمد شد عیار و آدم از معیار زد بالا

عیان شد گوشه ی چشم خدا چون مصطفی آمد
خدا با ذوق آن شب پرده را بسیار زد بالا

جانم علی(ع)

رسید و با حضور خویش دنیا را مزین کرد
جواب «لن ترانی» را به دنیا آمد و«لن»کرد

میان چاردیواری کعبه آمد و آن گاه؛
برای اهل معنا چارچوبش را معین کرد

غریب

غریب گونه ترینی برای من مولا
ای آفتاب دهم! ای هماره! ای تنها!

چه با شکوه غریبی چه کوه مظلومی
درست مثل علی مثل مادرت زهرا

حضرت عشق

امامی که از انوارش قیامت می شود معنا
اگر هادی ست از اسمش هدایت می شود معنا

صبوری جلوه می گیرد اگر یک گوشه بنشیند
اگر برخیزد از جایش شجاعت می شود معنا

آقای من

روشن تر است این پسر از ماه،صورتش
گردن کشیده ماه خودش هم به رویتش

ماه رجب به ماه عرب چشم دوخته
معلول خیره ست به دقت به علتش

بی بی جانم

از خدا می گفت از نسل پیمبر هم که بود
تازه از ذریه ی زهرا و ‌حیدر هم که بود

عمه ی بخشش به سائل،خواهر رأفت به خَلق
در حوائج دختر موسی بن جعفر هم که بود

یا بنت امیرالمومنین(ع)

امام کل گنبدهاست گر تَحْتُ الْحَنَک دارد
که در پشت سرش معصومه فوجی از مَلَک دارد

جهان را می کند روشن ولی با نور این گنبد
یقین دارم به نور افشانی اش خورشید شَک دارد

به روی بال ملائک

به روی بال ملائک سوار می آید
برای آمدنِ آن سوار،می آید

بگو به لب که برای گرفتن حاجت
چقدر یا حسن امشب به کار می آید

بی بی جانم

و التماس به ابعاد طول و عرض کند
که تو اجازه دهی یک دو جمله عرض کند

به غیر خیره شدن توی چشم سبز ضریح
به هرچه بنگرد اینجا نگاه هرز کند

بانوی من

پیراهن سیاه بر این غم ادامه داد
در ختم فاطمیه به ماتم ادامه داد

پیراهن سیاه،سیاهِ سکینه شد
در فاطمیه هم به محرم ادامه داد

دکمه بازگشت به بالا