شعر تخريب بقيع

بقیع

باز هم روسپید شیطان شد
حضرت فاطمه پریشان شد

سیلی دومی به بار نشست
دست سنگین نتیجه اش آن شد

کوچه تا امتداد پیدا کرد
در بقیع رد خون نمایان شد

کوثر افتاد زیرپا. وقتی
بر روی رحل نیزه قرآن شد

ارث مادر رسید به فرزند
روزی اش غصه فراوان شد

بی حرم بود وبی حرم بودن
عاقبت قسمت حسن جان شد

بیت الاحزان او که گشت خراب
حرم بچه هاش ویران شد

سخنم را گواهِ تأیید است
چهار قبری که زیر خورشید است

غصه را قدرت بیانی نیست
آسمان را که آسمانی نیست

گنبد و سنگ قبر جای خودش
در بقیع هیچ سایه بانی نیست

بی رواق است و بر کبوترهاش
غیراز این خاک آشیانی نیست

اشک ممنوع و روضه تحریم است
آه…جز آه روضه خوانی نیست

هر چه در این بقیع می گردیم
مثل صدیقه بی نشانی نیست

کربلا گرچه اعظم غم هاست
هیچ داغی به این گرانی نیست

به خدا رسم هیچ قاموسی
زدن مادر جوانی نیست

مادری را زدند وخندیدند
بی خودی باغ ما خزانی نیست

مادری بی گناه را کشتند
یک زن پابه ماه را کشتند

سعید توفیقی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا