شعر وروديه محرم

جانم حسین

تا بگیرد زندگانی ام صفا گفتم حسین
با همه بی بند و باری بارها گفتم حسین

دست‌هایم را گرفتی هرکجا خوردم زمین
تا نهادم دست خود را روی پا گفتم حسین

اشک‌هایم را خریدی،خنده دادی جای آن
در میان خنده ها و گریه‌ ها گفتم حسین

هرکه با هر نیّتی خوانده تورا دادی جواب
گاه با اخلاص و گاهی با ریا گفتم حسین

گاه در تنهایی‌ام نام تو را ناله زدم
گاه در بزم عزایت بی‌صدا گفتم حسین

تا که دیدم نوکرانت یک به یک زائر شدند
ناگهان بغضم شکست و بی‌هوا گفتم‌حسین

“از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین”

اربعین من از وطن تا کربلا گفتم حسین

حال میخواهی جواب گریه هایم را نده
ابتدا گفتم حسین و انتها گفتم حسین

 محمد حسن بیات‌لو

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا