بدنت روی خاک صحرا بود
دور تا دور تو پر از نامرد
نه فقط شمر هرکس آنجا بود
از سر حرص زخمی ات میکرد
برای سوگ تو باید زبان دیگر داشت
نگاه روشنی از آسمان فراتر داشت
شهادت تو حماسهاست با شکوه و عیان
حماسهای که هزاران پیام در بر داشت
میروی پشت سرت این دل من جا مانده
قدری آهسته که فرمایش زهرا مانده
بسکه سرگرم تماشای تو بودم دیدی؟
همه دشت به من گرم تماشا مانده
شیعه دارد آبرو زیرا دلش با زینب است
آبرو دار حقیقی در دو دنیا زینب است
راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست
افتخار و اعتبار مکتب ما زینب است
آفتاب علی الدوام حسن
سحر مسجدالحرام حسن
ماه زیبای پشت بام حسن
حسنی زادهای به نام حسن
وقتی که از حال عمویش با خبر شد
غیرت وجودش را گرفت و شعله ور شد
از دستهای عمه دست خود کشید و
فریاد زد: عمه دگر وقت سفر شد
همه شادند دخترت گریان
همه خوابند دخترت بیدار
خیلی امروز مردم این شهر
دادنم با نگاهشان آزار
قسم به ساحت ذکر شریف”هو” بابا
به روی من شده این اشک آبرو بابا
“عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد”
چه خوب شد که شدم با تو روبرو بابا
قلم لال است اما مینویسم داستانش را
من و مدح علی؟!حتی نمیبردم گمانش را
علی را بی خدا اصلاً خدا را بی علی هرگز
نه میخواهم چنینش را-نه میخواهم چنانش را
قسم به نور به اشراق تو به دیدن تو
که صبح صادق دنیاست چشم روشن تو
کدام رایحهی سبز از بهار تو نیست
بگو کجاست شبیه بهشت گلشن تو؟
بیچارهام به چارهی من التفات کن
آنی، دمی، نگاه بر این خاک پات کن
بر طالع کویر دلم خشکسالی است
فکری به حال و روز دل این قنات کن
همین که صوت مناجات در فضا پیچید
نسیم بخشش و رحمت به هر سرا پیچید
برای بال زدن راه آسمان باز است
دوباره عطر خوشی در دل هوا پیچید