شعر مصائب اسارت كوفه

حرمت زینب شکسته شد

از لحظه ای که نیمه نگاه تو بسته شد
خیلی حسین حرمت زینب شکسته شد
آنقدر  تازیانه کنار تو خورده ام
دیگر نماز یومیهء من نشسته شد

یادم نمیرود سر تو دست این و آن
یادم نمیرود دهنت ، نیزهء سنان
یادم نمیرود بدنت زیر نعل اسب
بیرون کشید از تن تو اخنس استخوان

تا کوفه با اذیت و ازار رفتم و..
دیدی چگونه بر سر بازار رفتم و..
گودال قتلگاه من از شام پا گرفت
وقتی که بین مجلس اغیار رفتم و..

 از گریه های چشم تو حالم خراب شد
از آبروی رفته دل من کباب شد
بدتر ز وضع کرب و بلا مجلس یزید
وقتی رباب وارد بزم شراب شد

خیلی گرفت قاری قران صدای تو
یادم نمیرود سر و طشت طلای تو
دارد نماز نافله میخوانَد حرمله
در مجلس یزید ولی با عبای تو

محمد مهدی نسترن

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا