شعر ولادت امام حسن (ع)

حسن جان

حسن جان

عمريست كه هستيم مسلمان حسن جان
عمريست دخيليم به دامان حسن جان
ما ريزه خورِ سفره ى احسان حسن جان
تنها قسم مادر او جان حسن جان
زهراست در اين بزم پريشان حسن جان

نام دگر عشق فقط نام حسن بود
مستىِ دلم از مى و از جام حسن بود
در دام حسينيم…نگو دام حسن بود
خورشيد طلوعش فقط از بام حسن بود

والله كه عالم شده حيران حسن جان

صد قبله فداى خم محراب نگاهش
صد حاتم طاعى بنِشسته سر راهش
ناهيد و زُحل ريخته از زلف سياهش
فرمانده ى ما اوست و ما عضو سپاهش

ما را بنويسيد غلامانِ حسن جان

خورشيدِ تماشايى آفاق على بود
اين آينه ى جذبه ى اخلاق على بود
در جنگ جمل نيروى خلاق على بود
در كل،حسن آئينه و مصداق على بود

مست است دلم از دم قرآن حسن جان

از حا ى حسن روى لبم پر ز عسل شد
با نام حسن هر سخنم نيز غزل شد
بين من و عقل و دل آشفته جدل شد
بنده ست!چرا پس به خداوند بدل شد؟؟

تصويب شد!عالم همه قربان حسن جان

انديشه ى ما بيشتر از حد خيال است
در هر نفس ما به خدا شوق وصال است
اى آنكه ميان سر تو جنگ و جدال است
با آل سعوديم كه گويند:محال است!!

يك روز بسازيم شبِستان حسن جان

اى گل پسر حضرت زهرا!به كه رفتى؟
اى دست به دامان تو دريا،به كه رفتى؟
اى صاحب اعجاز و كرم ها!به كه رفتى؟
ذهنم شده درگير كه آقا،به كه رفتى؟

مستيم..بده باده و پيمانه حسن جان

تو امر نما،جان به فدايت كنم آقا
هر شب سر افطار هوايت كنم آقا
من بغض كنم..گريه برايت كنم آقا
با چشم پر از اشك صدايت كنم آقا

آن وقت بگويى كه اى جانِ حسن جان…

آرمان صائمى

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا