آرمان صائمى

عمه ى سادات

اگر نشانه اى از كوه و آبشارى هست
اگر خزان مرا شوقى از بهارى هست
اگر كه از سر لطف تو بى قرارى هست
اگر كه بال و پرى هست…اعتبارى هست

عقده های دلم

عقده های دلم آن روز اگر وا مى شد
قد من جاى قد مادر اگر تا مى شد

اين همه سال،به اين حال نمى افتادم
ميخ در كاش كه بر سينه ى من جا مى شد

واویلا

يك نفر روى خاك ها بود و
صدنفر فكر غارت از اويند
چيست جرمش؟

عليست بابايش
همه فكر غرامت از اويند

شبيه دريا

عشق در سينه‌ى كبوترهاست
عاشقى از نگاهشان پيداست
عشق پرواز شاپرك ها و
بركه‌ى آب و ساحل و درياست

جاده ي عاشقي

عاشقيم عاشق يك جرعه شرابيم همه
سر كيفيم و پىِ باده ى نابيم همه
اهل عشقيم خرابيم خرابيم همه
مست مستيم ولى عين ثوابيم همه

جانِ على

وقتى كه خدا ميل تماشاى تو دارد
يعنى كه نشان از يد طولاى تو دارد

بايد بنويسند به هر نقش و نگارى
جبريل در افلاك تمناى تو دارد

گريه مى كنم مادر

آنقدر گريه مى كنم مادر
تا كه سو از نگاه من برود
آنقدر ناله مى زنم هرشب
تا به گودال آه من برود

خبرى هست

خبرى هست در آرامش دريا امشب
فاطمه،فاطمه آورد به دنيا امشب

ظاهراً جلوه گر حضرت زهراست ولى
باطناً آمده آئينه ى مولا امشب

ظاهراً بهترى

بوى نانت مدينه را پر كرد
با تن خسته كار كردى باز؟
من كه گفتم غذا نيازى نيست
إز چه رو پس تو بار كردى باز؟

به نام حضرت زينب

به نام آنكه خدا با رخش نمايان شد
به نام آنكه ز نامش دلم پريشان شد
به نام آنكه ز نامش حسين گريان شد
مسيح يك شبه از فيض او مسلمان شد

حيف شد

چشم هايت به آسمان باز و
در سكوتت هزارتا حرف است
لااقل ناله اى بزن خانم
جمله نه…آهِ تو دوتا حرف است…

بس است جان على

شبيه برگ درختان رو به پاييزى
بخند!گرچه تو با خنده هم غم انگيزى

كه گفته از منِ دلخسته رو بپوشانى؟
از اينكه چهره نشانم دهى بپرهيزى

دکمه بازگشت به بالا