شعر گودال قتلگاه

حسین من

روضه‌خوان از حال رفت
چون مسیر روضه‌اش تا گوشه‌ی گودال رفت

یک‌نفر تا قتلگاه
یک‌حرامی هم به سمت خیمه‌ی اطفال رفت

لحظه‌ی غارت که شد
هرکسی با کیسه‌ای از مال مالامال رفت

این چه سرّی داشت که
هرکه آمد ناراحت آمد، ولی خوشحال رفت‌

دست‌خالی آمد و
با النگو، گوشواره، یا که با خلخال رفت

عمه زینب پیر شد
گویی از عمرش در این یک‌شب هزاران‌سال رفت

کار بالاتر گرفت
شمر هم از قتلگاه این‌بار با جنجال رفت

ذبح قربانی که شد
یک‌حرامی هم سراغ باقی اعمال رفت

هرکه آمد قتلگاه
با عصا و سنگ و با نیزه به استقبال رفت

پس به دست کافران
غصب شد مال مسلمان و به بیت‌المال رفت

او هم آخر سهم برد
ساربان هم سمت او در کسوت دلال رفت

اشک‌وخون در چشم‌ها
عمر ما در روضه‌های او بر این منوال رفت

 مجتبی خرسندی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا