شعر ولادت امام حسن (ع)

حُسنِ خلقت

نام تو را تاج کریمان می‌نویسم
با خط زر در عرش رحمان می‌نویسم

از تو سخن گفتن اگر چه کار من نیست
مدح تو را در حد امکان می‌نویسم

آنگونه که زهرا تو را می‌خواند من هم
بعد از حسن هر بار یک جان می‌نویسم

وقتی خدا شأن تو را معلوم کرده
من هم به توصیف تو قرآن می‌نویسم

اللهُ یَهدی مَن یَشا، با حُسنِ خلقت
پس مرد شامی را مسلمان می‌نویسم

باید به راه روشن تو اقتدا کرد
یعنی تو را خورشید ایمان می‌نویسم

آنقدر زیبایی که تمثالی نداری
زیبایی‌ات را وجه یزدان می‌نویسم

یک روز می‌آید که با حُسنِ جمالت
یک مثنوی نه بلکه دیوان می‌نویسم

شهر مدینه روزی از دست تو خورده است
بر سفره‌ات یک شهر مهمان می‌نویسم

جنگ جمل در حیرت از جان‌بازیِ توست
جنگ جمل را جنگ حیران می‌نویسم

تیغ دو دم هر چند دست مرتضی بود
اینجا تو را شمشیر بُرآن می‌نویسم

هیهات‌من‌الذله با صلحت شد آغاز
کرببلا را خط پایان می‌نویسم

وصف کریم آل طاها بودنت را
شیواتر از تصویر باران می‌نویسم

دست کریم فاطمه از برکت توست
این سفره‌هامان را پر از نان می‌نویسم

وقتی تصور می‌کنم شش گوشه‌ات را
از گنبد و از صحن و ایوان می‌نویسم

معماری صحن و سرایت را به دستِ
معمارهای قوم سلمان می‌نویسم

بر طاق سقاخانه‌ات با اشک دیده
از غربت ساقیِ عطشان می‌نویسم

آقا اگر اذنم دهی حالا برایت
این سطر را با چشم گریان می‌نویسم

جانم فدای آن ضریحی که شکستن

 رضا باقریان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا