شعر شهادت حضرت رقيه (س)

خوش آمدی پدرم

تو هم چو صبحی و من شمع خلوت سحرم
چه خوش رسیده ای و من هنوز در سفرم

رسیده است گل اینبار محضر بلبل
چه حیف دست قدر چیده است برگ و برم

حلال کن اگر اسباب میزبانی نیست
به میهمانی ام امشب خوش آمدی پدرم

به احترام سرت باید از زمین برخاست
بلند اگر نشدم درد می کند کمرم

بگو برای چه خاکستری شده مویت
بدون من به کجا رفته ای که بی خبرم ؟!

پدر کجاست لبانت که بوسه می خواهم
ببخش، چند صباحی است سخت می نگرم

زِ شاخه بر گلم را چه بد جدا کردند
هنوز عصر دهم زنده است در نظرم

تو را صدا زدنم پاسخش فقط سیلی است
اگر صدا زدمت بوده عمه جان سپرم

عمو که نیست کنارم عجیب می ترسم
توان ندارم و حس می کنم که در خطرم

ملال نیست اگر چهره ام خزان زده است !
بهاری است همیشه هوای چشم ترم

اگرچه غربت عمه دل مرا سوزاند
رباب بیشتر آتش زده است بر جگرم

بیا به هجر مبدل نکن وصالت را
به هر طریق که شد زود با خودت ببرم

 عرفان ابوالحسنی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا