شعر شهادت امام حسین (ع)

دعوت كفار

حركت كاروان … از زبان حضرت زينب عليهاالسلام

من از این وعده ی دیدار بدم می آید
اصلاً از دعوت کفار بدم می آید

وعده ی باغِ گل و میوه ی کوفیست دروغ
زین همه نامه ی بسیار بدم می آید

کوفه یکبار سرِ شیرِخدا را بشکافت
من از این امت قدّار بدم می آید

عهد خود را به ریالی همه پس میگیرند
از صفِ دِرهم و دینار بدم می آید

حسنم را چقدر غصه به غربت دادند
از چنین لشگر جرّار بدم می آید

سینه ات جای بهشت است، نه جای چکمه
که من از شمر ستمکار بدم می آید

زین وداعت به شب تار دلم شور زند
وای، از لحظه ی پیکار بدم می آید

از مدینه بسوی کوفه ام اینک نبرید
که من از کوچه و بازار بدم می آید

مردم کوفی و شامی ز حیا بی خبرند
من ز چشمانِ خطاکار بدم می آید

همه ی عمر اسیرِ غمِ عشقم، اما
از اسیری کفِ اغیار بدم می آید

همرهَت با همه ی اهل حرم می آیم
لیک از غارت کفار بدم می آید

شعله و خنجر و شمشیر و سنان میبینم
یعنی از آتش و مسمار بدم می آید

نکند راسِ تو بر نیزه شود همسفرم
که من از سنگِ جفاکار بدم نی آید

نکند سایه ی عباس نباشد بسرم
که من از داغ علمدار بدم می آید

حاج محمود ژوليده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا