شعر شهادت حضرت ام البنين (س)

روضه خون ام البنیه

یه مادر داره از احساس میگه
داره از روضه ی حساس میگه
گمونم روضه خون ام البنیه
داره از قامت عباس میگه:

قد و بالای عباسم نظر خورد
به چشم شیر من تیر سه پر خورد
خود من از بشیر اینو شنیدم
عمود آهن دشمن به سر خورد

شنیدم کوفیا دورش رسیدن
شنیدم دست عباس و بریدن
شنیدم بچمو شرمنده کردن
شنیدم مشکشو تیرا دریدن

تا وقتی روضه خون ام البنینه
ربابم گوشه ی مجلس میشینه
تا وقتی حرف مشک پاره میشه
رو لب گل میکنه داغ سکینه:

همین قد میگم از داغ زیادم
نگاه مهربونش مونده یادم
الا ام البنین شرمنده ام من
خودم دسته عموجون مشک دادم

شدیم آواره با زخم و تب و درد
سر ما نعره میزد شمر نامرد
پایین نی رد خونو میدیدم
عمو بالای نی خون گریه می کرد

میگه ام البنین، غم بی حسابه
جلو چشمام یه مشکه پاره قابه
میسوزه قلبمو آروم نمیشم
دلیل شرم من اشکه ربابه

خدایا پُر اگه پیمونه می شد
علی اصغرم گریون نمی شد
حسین من با طفل شیرخوارش
میون هلهله حیرون نمی شد

همین که روضه میره سمت گودال
رباب و زینبَن که میرن از حال
امون از تیغ و تیر و سنگ و نیزه
امون از غارت پیراهن و شال

چرا تشنه تو رو کشتن حسینم
سرت رو روی نی بردن حسینم
همه رفتن…یه گوشه دم گرفته
حسین من حسین من حسینم

مرضیه نعیم امینی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا