شعر گودال قتلگاه

پیرهن پاره

پیش نگاهم که ز زین پیکرت افتاد

گوشه ی گودال ز پا مادرت افتاد

شمر نشست تا که روی سینه ی تو با

خنجر کندی به جان حنجرت افتاد

تیره هوا , سرخ زمین , خون به دلم شد

تا که ز جسم تو حسین جان سرت افتاد

بی کفنی…؟! باشد , عبا و زرهت کو ؟

پیرهن پاره مگر از برت افتاد ؟

نیمه ی شب ساربان به قصد چه آمد ؟

قطع شد انگشت تو…؟ انگشترت… افتاد…؟

وای بمیرم برای غیرت چشمت

چشم حرامی به رخ خواهرت افتاد

کاش سر نیزه علمدار نبیند

معجری از روی سر دخترت افتاد

 رضا رسول زاده

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا