شعر ولادت حضرت معصومه (س)

عاشق تر شدم

عاشق تر شدم

تا که در صحن و سرای تو قدم برداشتم
باز عاشق تر شدم کاغذ قلم برداشتم

آمدم عاشق شدم مثل کبوترهای تو
چون کنار دانه اینجا عشق هم برداشتم

در حریمت هستم و انگار پیش مادرم
من فقط بوده همین از این حرم برداشتم

نذر کرده ام توشه ام باشد دم یوم الورود
تربتی که بارها از این علم برداشتم

بايد اينجا عشق را آموخت ورنه پيش از اين
من كلاه عاشقي را از سرم برداشتم

چشم هاي خسته ام انگار شيداتر شده
هرچه اينجا بيشتر از اين كرم برداشتم

هرچه بر ميدارم از اين سفره ميبينم هنوز
حيف عمرم رفته و انگار كم برداشتم

سايه ي بالاسرم دست از گدايت بر ندار
دست از دنيا به اسم تو قسم برداشتم

غربتت را ديدم و ياد غريبي ِ حسين
بين اين ميخانه يك پيمانه غم برداشتم

احمد شاکری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا