شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

عزیز دلم

چه ماتمی چه عزایی چه چشم‌ خونباری
به زیر سنگ‌ برایت کنم عزاداری

سپرده ام‌که همه سنگ ها به من بخورد
تو روی نیزه خودت را مگر نگه داری

تلاش کن که نیفتی دگر عزیز دلم
مخواه مادر خود را دگر بیازاری

ربود خواب ز چشمت صدای زوزه ی تیر
ببند چشم که چندین شب است بیداری

آهای حرمله بس نیست کشتن طفلم
چرا دگر ز سرش دست بر نمی داری

به نیزه دار تو گفتم مراقبت باشد
حلال کن که برایت نکرده ام کاری

به قیمت سر تو شامیان طمع کردند
تویی که داغ ترین ماجرای بازاری

 حسین واعظی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا