شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

یل شش ماهه

یل شش ماهه

دل آقا اسیر زلفت بود

خنده ات باده ی حیاتش بود

نخ قنداقه ی مطهرتان

لنگرکشتی نجاتش بود

 

گره هایی بزرگ آوردند

پای گهواره ات مراجع مان

مُهرلبیک یا حسینت را

جان زهرابزن به طالع مان

 چشمهایت به کربلا فهماند

مست بودن به قیل وقال که نیست

ظهر روز دهم نشان دادی

مرد بودن به سن وسال که نیست

 !یل شش ماهه ای,عجیب که نیست

«نوه ی حیدری «جگرداری

بی جهت حرمله سه شعبه نخواست

با عمو میپری,جگرداری

 گریه هایتبرای آب نبود

پدرت راغریب می دیدی

تا که پلک تو را عطش می بست

خواب شیب الخضیب می دیدی

 حنجرت رابهانه می دیدند

بغش شان جنگ با علی دارد

:کوفه با دیدنت هراسان گفت

!چقدرکربلا, علی دارد

 خورجین یکه درخیال خودش

سودخلخال ها کلان تر بود

ازهیاهوی نیزه ها فهمید

ازپدر همسرت گران تر بود

  رفتی ازنیزه سر درآوردی

بین سرها,سری درآوردی

ناقه یعمه را حجاب شدی

وقتی ازسایه معجر آوردی

  وحید قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا