شعر شهادت حضرت ام البنين (س)

كاشف الكرب

گداى خوشه چينم تا قيامت خرمن اورا
كه حسرت مي كشد فردوس عطر گلشن اورا

چنان مشكل گشا ، باب الحوائج ، كاشف الكرب است
گرفتند اوليا الله عالم دامن اورا .

نديدم سربلندو سرفرازى را مگر اينكه
بديدم محضر ام البنين خم گردن اورا

معين گشته مزد فاطميه دست اين بانوست
كه معنا كرده سفره دار زهرا بودن اورا

اميرالمومنين همسر ، ابوفاضل پسر ، به به
بنازم اين مقام و جاه و شأن احسن اورا

عباى مرتضى را وصله كه ميزد همه ديدند
كه نخ ميكرد جبرائيل بعضا سوزن اورا .

زيارت ميكنم جاى رباب و نجمه و زينب …
مزار اطهر اورا ، معلا مدفن اورا .

اگر ديروز جارو كرد زير پاى زينب را
كنون جارو كشند اينسان ملائك مسكن اورا

چنان جانسوز مرثيه ميان كوچه سرميداد
كه ميديدند مردم گريه هاى دشمن اورا

به او گفتند عباست… صدا ميزد حسينم كو؟
نشانش داد زينب پاره ى پيراهن اورا

اگرچيزي جز اين ميماند از عباس ، ميدادند
فقط دادند دستش تكه تكه جوشن اورا

عمود آهنين ، تير سه شعبه ، نه نه اينها نه…
فقط شرم از رباب انداخت بين خون تن اورا

رباب از در كه مي آمد دل ام البنين ميريخت
غم لالايي اش ميبرد بالا شيون اورا

محمد جواد پرچمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا