شعر شهادت امام كاظم (ع)

لطمه زد

دوری از شهر و دیارم عزتم را لطمه زد

این جدائی قلب پاک عترتم را لطمه زد

با دو دست بسته هم باب الحوائج بوده ام

کی غل و زنجیر فضل و رحمتم را لطمه زد

ناله های ممتدم گویای این مطلب شده

بغض سینه اشتیاق صحبتم را لطمه زد

تار می بینم ز بس که این حرامی یهود

گاه و بیگاه آمد از ره صورتم را لطمه زد

صوت سیلی هم صدا شد با صدای خنده اش

هر دمی آمد سراغم خلوتم را لطمه زد

نام زهرا را نه تنها با طهارت او نبرد

بد دهن بود و دل با غیرتم را لطمه زد

داغ من یک سر بریدن کمتر از جدم حسین

آخر کار این کفن ها غربتم را لطمه زد  

 قاسم نعمتی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا