شعر وروديه كربلا

مان از کربلا

خیمه ها را کرده ام بر پا، امان از کربلا
داغدارم میکند اینجا، امان از کربلا

بوسه میزد مادرم زهرا(س) مرا با گریه و
مضطرب میگفت با بابا! امان از کربلا

رأس من بر نیزه خواهد رفت پیش خواهرم
میشود انگشترم پیدا، امان از کربلا

زینبم(س) تا که عقیقم را ببیند! ساربان-
دست خود را میبرد بالا، امان از کربلا

میخورد تیر سه شعبه حنجرِ شش ماهه ام
جایِ یک قطره از این دریا، امان از کربلا

می برم تا خیمه ها شهزاده ام را در عبا
لرزه می افتد بر این پاها، امان از کربلا

میرسانم با سرِ زانو خودم را علقمه
میرود از دستِ من سقّا، امان از کربلا

در دلِ گودال، غرق خون می افتد پیکرم
میشود بالاسرم دعوا، امان از کربلا

می دوَد گریان رقیه(س)روی بوته های خار
شعله میگیرد لباسش را، امان از کربلا

یک به یک «سر»ها به غارت رفته! صف می ایستند
نیزه داران عصر عاشورا، امان از کربلا!

مرضیه عاطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا